الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

روزهای تابستونی ما......

عشق چیز عجیبی نیست،..... حسی است مثل همین روزهای من با تو..... به همین مقدسیست.....   سلام دختر گل مامان،عزیزکم،این روزها واقعا شیرین شدی،انقدر که دیگه نمی دونم چیجوری بنویسم،لحظه لحظه زندگیت برام خاطراته نابه و قابل وصف نیست،..... هر روز میگذره و روزی نو در راهه،پر از شور زندگی،پر از بودن،.....دوستت دارم..... راستی النا جونی حرف زدنت خیلی پیشرفت کرده و تقریبا کلمه ها رو تکرار میکنی،اما هنوز جمله نمیگی،عاشق آب بازی هستی،و روزی چند بار تویی خونه سر تا پاتو خیس میکنی،ماه گذشته دو بار بردیمت دریا،یک بار هم رودخونه،واسه چند روز هم رفتیم ییلاق و شانس شما اونجا هم رودخونه داشت و شما از خود بیخود .....حس...
27 مرداد 1393

ماهگردت مبارک عزیزم......

امشب خوابم نمیبره،فکرت امونمو بریده.....آمده ام تا برات بنویسم به هیچ چیز فکر نمیکنم جز تو.....تو که تموم زندگی منو پر کردی.....تویی که شدی جزء بهترین لحظاتم..... حتی فکر کردن به اینکه روزی از پیشم بری و من رو با تموم خاطراتت تنها بزاری امونمو میبره..... تو میری دنبال سرنوشت،دنبال زندگیت،دنبال عشقت،و من می مونمو خاطرات تو،من میمونم و آلبومی از عکس هات که یاد آور تموم لحظات شیرین زندگیمه.....لحظات شیرین..... دلم پژمرده میشه می شه وقتی دیگران بی تفاوت باشن.....برام سخته که سهم دیگران فقط بوسیدن روی ماهت باشه بدون ذره ای احساسات..... نمیدونی چقدر مضطرب میشم وقتی میبینم نگاه دیگران به چهره ات این گونه است که با لحنی...
1 مرداد 1393
1